بگذارید مهمل بگویم! همیشه دوست داشتم کسی انقدر هواسش به من باشد که وقتی اینگونه عصبی و خستهام قبل از خودم بهم تشر بزند و بخواهد استراحت کنم بخواهد دراز بکشم تا مهره های لعنتی کمرم استراحت کنند تا کمی مراقب خودم باشم. ول کنم دنیا را، خبرها را، آینده را. آینه بگذارم جلوی صورتم و خودم را ببینم.
و آن کس هیچ وقت نبود و من روی آینه را پوشاندم ....